امروز چه روز مزخرفی بود. از نظر بعد انسانی میگم. اگر بخوام قلبی بگم میگم خدا رو شکر. نماز ظهر رو فرصت نکردم بخونم. حقیقتنش فراموش کرده بودم نماز بخونم، از اثرات پسایه.
فردا کوییز دارم که جمع کوییز‌ها میشه نمره پایان ترم. باید انرژی‌ام رو جمع کنم و بخونم. بیشتر امروز درگیر کارهای مهسا بودم. دائم بهش میگم کارهات رو ننداز دقیقه نود تو گوشش نمیره.
یکی دیگه از دوستام هم خونه خریده روی این خونه وام بوده. دوستم هم داشته پرداخت می‌کرده مرتب. اما یکهو نامه میاد دم درد که ۲۸ قسط وام شما پرداخت نشده. دوست من رو بگو یک وضعی اصلن. گویا صاحب خونه قبلی یک وام دیگه هم روی این خونه میگیره بدون اینکه بگه به دوست من بهش میفروشه حالا طرف میگه من یک ریال هم ندارم که پرداخت کنم ضامنشم دخترشه که اونم پول نداره. اعصابی از دوستم خرد شده.

مشخصات

آخرین جستجو ها